CACTUScultural and publishing institue
سهراب سپهری:
و پیامی در راه
روزی
خواهم آمد و پیامی خواهم آورد
در رگها نور خواهم ریخت
و صدا خواهم در داد ای سبدهاتان پر خواب سیب
آوردم، سیب سرخ خورشید.
خواهم آمد، گل یاسی به گذا خواهم داد.
زن زیبای جذامی را گوشواری دیگر خواهم بخشید.
کور را خواهم گفت: چه تماشا دارد باغ.
دورهگردی خواهم شد، کوچهها را خواهم گشت، جار
خواهم زد: آی شبنم شبنم، شبنم.
رهگذاری خواهد گفت: راستی را، شب تاریکی است،
کهکشانی خواهم دادش.
روی پل دخترکی بی پاست دب اکبر را برگردن او
خواهم آویخت
هرچه دشنام، از لبها خواهم برچید.
هرچه دیوار، ار جا خواهم برکند.
رهزنان را خواهم گفت: کاروانی آمد بارش لبخند!
ابر را، پاره خواهم کرد.
من گره خواهم زد، چشمان را با خورشید، دلها را با
عشق، سایهها را با آب، شاخهها را با باد.
و بهم خواهم پیوست خواب کودک را با زمزمه زنجرهها.
بادبادکها، به هوا خواهم برد.
گلدانها، آب خواهم داد.
خواهم آمد، پیش اسبان، گاوان، علف سبز نوازش
خواهم ریخت.
مادیانی تشنه، سطل شبنم را خواهم آورد.
خر فرتوتی در راه، من مگسهایش را خواهم زد.
خواهم آمد سر هر دیواری، میخکی خواهم کاشت.
پای هر پنجرهای، شعری خواهم خواند.
هر کلاغی را، کاجی خواهم داد.
مار را خواهم گفت: چه شکوهی دارد غوک!
آشتی خواهم داد.
آشنا خواهم کرد.
راه خواهم رفت.
نور خواهم خورد.
دوست خواهم داشت.