رویش آبی
درد بزرگ نصیب خاک شد
آبیها رویید
من خیره ماندم
در فرصت هم آغوشی ابهام و تماشا
مست نیلوفربزرگ
این کجاوه هزار ساله اندامت
ظهور خواهد کرد
بی شکلی اندامت از خیال
کدامین لحظه گذشت
تولد چشمان تواین
برآغازتشنگی هایم
درذهن کدامین برق زد
چشمانت وسعت اندیشه
من بود
و تو نمیدانی تونمیدانی
من تو را زیستهام
من ترا زیستهام و گنگی حضورت را
من ترا زیستهام و بی کران نگاهت را
تو دریا دریا موج بودی، و من ترا
بی هیچ عطشی قطره قطره نوشیدم
اینک بیهوده میجویم
درآن سوی تماشا
توهمچون خورشید و اشراق
بر نیلوفرسپید…………..
و من هنوز میان استعاره و ابهام
ترا می جویم
بیهوده می پایم
بااین همه ای خدایان…….
ای خدایان میل
مراسجده……………..
من خیره به آفتابم
سعید موذنی