CACTUScultural and publishing institue
دیدار در پگاه
نیمه شب است و روی زمین و زمان سیاه نه سوسوی ستاره نه سیمابشار ماه
طرفی نبسته هیچ ز بینائی ای دریـــــــــغ بر خیره درسیاهی شب میکنم نگاه
کورانه دست سایم وهر سو صدا کنــــــــم یاران خویش را و جوابی نیاید آه
نم پس نداد ابر پر افســـــــــــــون انتظار وان صاعقه پدید نیامد ز گرد راه
زانوی عزم راست نشد تا «تنن» شکست سوگ پدر بس است یتیمان بی پناه!
با یاد آن محال گنـــــه بخـــــش تا بچـــــند احساس خاری آور شرم و غم و گناه؟
گویا«تننت» اخته شـــــــد و بی پسـر بماند ورنه، زبون شدید چرا؟ روی من سیاه
شور پدر کشی است در آهنــــــــگ هم تم اما چه ارج، گرنه برآیم زجای و گاه
در انتظار خویشــــــم و میرویم از درون در این سیاه پــــــهنه بیـــــابان بی گیاه
تا شعله ور در آتـــــــش خورشید بشکفیم همسنگران گمشده! دیدار در پــــــــگاه