CACTUScultural and publishing institue
ای همه سیماها
در سرای ما زمزمه ای
در کوچه ما آوازی نیست
شب گلدان پنجره ما را ربوده است
پرده ما در وحشت نوسان خشکیده است.
اینجا، ای همه لبها! لبخندی ابهام جهان را پهنا می دهد.
پرتو فانوس ما، در نیمه راه، میان ما و شب هستی مرده است.
ستونهای مهتابی ما را پیچک اندیشه فرو بلعیده است.
اینجا نقش گلیمی و آنجا نرده ای ما را از آستانه ما بدر برده است.
ای همه هشیاران! برچه باغی در نگشودیم، که عطر فریبی به تالار نهفته ما نریخت؟
ای همه کودکی ها! بر چه سبزه ای ندویدیم، که شبنم اندوهی برما نفشاند؟
غبار آلوده راهی از فسانه به خورشیدیم.
ای همه خستگان! در کجا شهپر ما، از سبکبالی پروانه نشان خواهد گرفت؟
ستاره زهره از چاه افق برآمد
کنار نرده مهتابی ما، کودکی در پرتگاه وزشها می گرید.
در چه دیاری آیا، اشک ما در مرز دیگر مهتابی خواهد چکید؟
ای همه سیماها! در خورشیدی دیگر، خورشیدی دیگر.