CACTUScultural and publishing institue
گفتگو با عشق
ما هم امشب نی نوازی می کنیم
با سر زلف تو بازی می کنیم
دف زن آن قرص ماهت می شویم
رهزن خط نگاهت می شویم
مثنوی خوان غریبت گشته ایم
شطح خوان بی نصیبت گشته ایم
ای بلاجویان بلا آورده ایم
عشق را نزد شما آورده ایم
لحظه بیداری جان می رسد
ای زمین خشک باران می رسد
جان من ذکر شبانگاهت چه شد؟
در طلب آن درد جانکاهت چه شد
می روند این کاروانها بی امان
خیز و وارد شو به خیل عاشقان
نفس در جان تو ماوا کرده است
خفته خوش در دلت جا کرده است
رستم دستان جان خویش شو
خصم این اهریمن بد کیش شو
جان من آئینه و قرآن بیار
در ره این عشق نقد جان بیار
طاق جانت را چه کوته ساختی
عشق آمد حرمتیش نگذاشتی
عشق امشب در و مروارید ماست
دل به دریا زن خدا با ناخداست
دار عشقت نقطه آغاز ماست
یک جهان محو صدای ساز ماست
زخمه های عشق را آموختیم
آتشی در اهل دل افروختیم
نی نواز محفل حسنت شدیم
تا اسیر حلقه زلفت شدیم
ای در میخانه امشب باز شو
میزبان عشق ویرانساز شد
کهکشان راه تو پر مشتریست
شیوه چشم خمارت دلبریست
ای بلند آوازه ملک جنون
ماه تابان سپهر نیلگون
ای که در حافظ تجلی یافتی
وز جنون ملای رومی ساختی
ای دوا در حقه عطار تو
کیمیای جان بی مقدار تو
ره به پندار نظامی یافتی
کار مجنون بلاکش ساختی
زخمه های تار و تنبورم تویی
سوز دشتی شور و ماهورم تویی
دیلمان از درد مجنون ساختند
با گرایلی زلف لیلی بافتند
تو سه گاه مویه پردازم شدی
آن عراق و اوج و شهنازم شدی
ای خوشا در انتظارت گم شدن
در خم آن زلف تارت گم شدن
مهربانا دردت از جانم مگیر
در طریق خویش ایمانم مگیر
جام زهرت نوشداروی من است
خاک پایت برج و باروی من است
بی تو امشب نی نوازی می کنیم
با خیالت عشقبازی می کنیم
علیرضا مقدمی