CACTUScultural and publishing institue
بزرگی خر
ای خر که بسته اند به گردونهای ترا وندر بهار مشت جوی بار میکشی
بهتان بس بزرگ که برما نهادهاند دانم تو نیز زین سبب آزار میکشی
نام من است اشرف مخلوق و تو زپی نام حمار محمل اسفار میکشی
اشرف تویی که در پی رنج کسان نهای گرچه ستم ز خلق فراوان میکشی
نشنیدهام به نوع تو ریزند خون هم نشنیدهام که کینه به هر خار میکشی
پشت از فشار ریش و دل از چوب کین غمین یار بشر بدین تن افگار میکشی
ما و تو سخرهایم در این کارگاه صنع تنها نه بار دهر تو دشوار میکشی
من رنج میبرم تو اگر بار میبری من خوار میزیم تو اگر خار میکشی
صد کوه غم بر این دل نازک نهادهاند خرم تویی که بار به هنجار میکشی
تو نیک بخت تر که غم حال میخوری نی رنج نامده و نه غم یار میکشی
آزادتر زمن به زمین گام مینهی هر دم ملامتی نه ز اغیار میکشی
من لب ز بیم بر نتوانم گشاد و تو فریادها به هر سر بازار میکشی
جانت زدست مردم دون نیست در عذاب هر رنج میکشی به تن زار میکشی
پایان کار اگر نگری هم تو بهتری زآن رو که بار عمر نه بسیار میکشی
افزون ز بیست سال نمانی و زان سپس نه انتظار جنت و نه تار میکشی
در ژرفنای ملک عدم فارغ از حساب خوش میچمی و خیمه به گلزار میکشی
احمد علی رجایی