CACTUScultural and publishing institue
آرش
دلم کپک زده آه
که سطری بنویسم از تنگی دل
همچو مهتاب زدهای از قبیله آرش
در چکاد صخرهای زه جان کشیده
تا بن گوش
به رها کردن فریاد آخرین
کاش دلتنگی نیز نام کوچکی میداشت
تا به جانش میخواندی
نام کوچکی تا به مهرش آواز میدادی
همچون مرگ که نام کوچک زندگی است
و بر سکو به وداعش به زبان میآوری
هنگامیکه قطاربان آخرین سوتش را بدمد
و فانوس سبز به تکان در آید
نامی به کوتاهی آهی
که در غوغای آهنگین غلطیدن سنگین پولاد
بر پولاد به لب جنبهای بدل میشود
به کلامی گفته و ناشنیده انگاشته
یا ناگفتهای شنیده پنداشته
سطری شطری شعری نجوایی یا فریادی
گلو در که بگوشی برسد یا نرسد
یا مخاطبی بشنود یا نشنود
و کسی دریابد یا نه
که چرا فریاد یا با چه مایه از نیاز
و کسی دریابد یا نه که مفهومی بود این یا مصداقی
صوت واژهای بود این در آستانه زایشی یا فرسایشی
ناله مرگی بود این یا میلادی
فریاد رحیل قبیلهای بود این یا نامردی
خامی که به وادی برکت راه مینماید یا خائنی که به کج راهه
نا مرادی می کشاند و چه برجا میماند
آنگاه که پیکان فریاد از چله رها شود
نیازی ارضا شده
پرتابه ای به دراز خویش
یا زخمی دیگر به آماج خویشتن
و بگو با من بگو با من که میشنود و تازه چه تفسیر میکند
احمد شاملو