CACTUScultural and publishing institue                   انتشارات کاکتوس

 

       

                                                         حفر

ميان شست و انگشتم

قلمي قرار گرفته كوتاه و ستبر، به راحتي يك تفنگ

زير پنجره‌ام صداي گوشخراش بيلي است

كه زمين ريگ دار فرو مي‌رود

پدرم در حال كندن است من به پايين مي‌نگرم

كمر سخت كوشش درگلزار بالا و پايين مي‌رود

به همانگونه كه بيست سال پيش در ميان مرزهاي سيب‌زميني

به طرزي موزون خم و راست مي‌شد

در حالي كه پوتين خشنش روي بيل بود

و دسته‌ي بيل پهلوي زانويش چون اهرمي استوار

ساقه‌هاي بلند را مي‌كند لبه‌ي براق بيل را عميقا فرو مي‌كرد

تا بپراكند سيب‌زميني‌هاي تازه‌اي را كه جمع مي‌كرديم

و سفتي سردشان را در دستهايمان دوست داشتيم

به خدا سوگند پيرمرد مي‌توانست

درست مثل  پدرش بيل بزند

پدر بزرگم در یک روز، بیش از هر مرد دیگر

در سیاهاب تونر کاوخ چمنی می‌کند

یک بار برایش یک شیشه شیر آوردم

که سرش با کاغذ بسته بود

برخاست، آن را سر کشید و بی‌درنگ دست بکار شد.

در حالی که کلوخهای چمنی را به ترتیب می‌بریدف

تکه تکه می‌کرد و از روی شانه‌اش بالا می‌انداخت،

برای دستیابی به کلوخهای خوب

می‌کند و پایین‌تر می‌رفت.

بوی خنک خاک سیب‌ زمینی،

چلپ چلپ و صدای زغال سنگ نارس خیس

و برشهای کوتاه یک لبه در میان ریشه‌های زنده

در سرم می‌پیچید

اما من بیلی ندارم که از چنین مردانی پیروی کنم

میان شست و انگشتم

قلمی قرار گرفته کوتاه و ستبر

من با آن خواهم کند.

                                         شیمس هینی