دختربچه‌هاي سبز

 

 

بر تاريك روشنايي غروبي بر جاي مانده

در صافي ليچارها

و كنايه‌ها

سرريز مي‌شدند

دختربچه‌هاي سبز . . . !

از درب‌ها

و دريچه‌هاي مدرسه

هر يك با زني نوشكفته بر ساقه خود

دختربچه‌هاي سبز . . . !

در شعاع روياي مرد

گرده‌افشاني آينده را

در كار مقاربتي جمعي بودند

دختربچه‌هاي سبز . . . !

و در بوي بي‌عطوفت روسپي‌خانه‌اي

كه باد

با آن مي‌پراكند

همه جا

زنان پژمرده را

به بار مي‌نشستند

دختربچه‌هاي سبز . . . !