سرود اعتراض

از هزار رنگ ويترين آراسته بر منظر مردم‌سالاريت

سهمي از اين بيشتر . . .

چه سود . . . !

تا بر پنجه‌‌ پاهاي بردباري‌مان تاب آريم

شب‌هاي برتافته از فريب شعارها را

و دلگرمي روزها را

به درويدن اخبار تازه روزنامه‌ها

سهمي از اين بيشتر . . . ؟

كه «دورباش» دست هشدار فروشنده را

هم، در سماجت مگساني مزاحم تاب آورده‌ايم . . . !

(بر گذرگاه ناگزير بيست و پنج تابستان)

و بر جلاي شيشه‌هاي تماشا

لكه‌هاي برجا مانده از خوشبيني‌مان را

چقدر دندان عذر كه بر انگشت اشارت فرو نبرده‌ايم

چند خروار بار خطابه را . . . ؟

خدا مي‌داند . . . !

در مشايعت الاغ‌هاي ديزه

رفته‌ايم . . . !

تا بيت‌المقدس

و در پاي هر زيتون بن

مشتي باروت

و تكبيري پرطنين در هر چاه خشكيده تا مقصد كربلا

پراكنده‌ايم

و از هزار رنگ ويترين آراسته بر منظر مردم‌سالاريت

در مشاركتي كه دست‌مايه‌اش را

تنها در اشارت انگشت بلاهت به ميان آورده‌ايم

سهمي از اين بيشتر

چه سود . . . !

با مشتي‌ نظاره‌گر مغبون

بر سر راه خدعه آناني بايستيم

كه با دست‌هايي پر

از اين فروشگاه خارج مي‌شوند