تطابق
به
مناسبت هشتم
مارس
از قاره سياه
تا
وهم وادي شلاق
بيصدا
از
مرز ترس و
كمينگاه
كركسان
تا
دشتهاي
بيكرانه و
سرسبز آسيا
بندي
به پاي و
نفسهاي
بيشمار
(شطي!) ز سايهسار
عطشها كني
گذر
فرياد
خفتهاي ز
بيداد سالها
بس
رازها كه به
جانت نهفتهاي!
كف بر
دهان به
كمينگاه
سنگها
گلهاي
خشم به دامن
گرفتهاي!
با من
بگوي . . . !
عشق
تو را چگونه
به تاراج بردهاند؟
گلهاي سرخ
سينه تو
سرمنزلش
كجاست؟
توفان
هرزهكام
چنگ
وجود تو را
آنسان كه
خواهدش
آيا توان
نواخت؟
آيا
نبود كم به
تنت
گردباد
راه
توفان رنجها
كه بر زلال
نگاهت
طاقي ز سايههاي
حقارت كشيدهاند!؟
آن
سرخگل، كه از
تو به گرداب
غم نشست
با
خود ببر به
سوي افقهاي
دوردست
خورشيد را
بگو كه حجاب
از تو بركشد
تا
قطرههاي تو
بر بال ابرها
سيلابوار
بر بيكران
پهنه خاكي شود
سوار
(شطي!) ز سايهسار
عطشها كني
گذر